انقدرم گوجه سبزا خوشمزست ،صاحاب خونه ازباغشون چیدو برام آورد
دخملی هم چند روزی بود هی میگفت مامانی برام درست کن
که منم سری هلی دلار درست کردم و چقدم حال داد باورتون نمیشه من بعد بارداریم اصلا نتونستم ترشی بخورم اصلا فقط شیرینی و الانم فقط شیرینی
ترشی خیلی خیلی کم میخورم
باورتون نمیشه من تو مجردی و قبل بارداریم عاشق ترشی بودم اصلا به طور فجیحی
یه خاطر بگم براتون 😊
همین فصل بود که مامانم کلی رب آلوچه درست کرده بود و ریخته بود تو شیشه و اماده گذاشته بود که تو این فصلها هم نشا بود صبح شد مامانم خدا بیامرز صبح رفت برا زمین منم صبح از خواب پاشدم بجا اینکه صبحانه بخورم ترشیا چشامو گرفتن رفتم یه شیشه اوردم و یه قاشق ماهوارم روشن کردم و همینجوری داشتم میخوردم یهو دیدم نصفشو خوردم اقا یه سرگیجه و حالت تهوع بدی گرفتم مامانم ظهر از زمین اومد گفت چی شده گفتم هیچی گفت چرا صورتت زرده و... گفتم نمیدونم از صبح اینجوریم
گفت بیا بریم دکتر گفتم نه تو برو زمین اگه تا غروب خوب نشدم میریم دکتر مامانم رفت زمین و منم دوبار رفتم نصف دیگه شیشه ترشی و خوردم و مامانم غروب بردم دکتر وسرم و آمپول و...
یکی دو روز بعدش مامانم رفت بادمجون کباب درست کنه رفت ترشی برداره دید یه شیشه خالیه باورتون نمیشه یجوریم خورده بودم انگار شسته شده بود 😂😂😂😂😂😂😂😂
نمیدونم چرا عقلم نرسید شیشه رو دیگه نزارم اخه 😁
مامانم صدام زد گفت هاجر این شیشه ترشی کو کی خورده تو خوردی آره داشتی میمردی گفتم نه بابا 😉
جارو برداشت دونبالم چند تا کتک خوردم اون موقع سوم راهنمایی یا اول دبیرستان بودم
یادش بخیر چقد زود گذشت فقط خاطرها میمونه برامون
بچه ها برا شادی روح مامانم یه صلوات بفرستید لطفا 🙏
...